نوشته شده توسط : Shahin

 



نمی دانم ..

 

نمی دانم چه بود..

 

نمی دانم فرشته بود..

 

نمی دانم عشق بود..

 

نمی دانم چه بود..

 

می خواهم در اوج فریاد بزنم و


 بگوییم

 

این حق من نبود...

 

این آشفتگتی آخه مال من نبود..

 

آرزویم چیزه دگر بود..

 

اما افسوس طالعم نحس بود..

 

و او شد یك خاطره..

 

اما تنهایی هم عالمی دارد كه این


 تنهایی

 

بهترین برگ طالع من بود......




:: بازدید از این مطلب : 165
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Shahin

 خواستم تا بار دیگر چیزی بنویسم



اما نه قلم نوشت و نه کاغذ نوشته هایم را روی خود حک کرد


چرا که هر دو دانستندکه باید دوباره شرح و حال غم مرا بنویسند


قلم در دستانم شکست وکاغذ ها به هوا رفتند


افکارم به هم ریخت و چشمانم با بارش اشکهایش که پر از درد درون بود


ارمغان تازه ای به گو نه هایم بخشید


اما در خیال خود همیشه این رویا را می پروراندم


که دوستت دارم


اما من ساده دل به عشق تو داده بودم و همیشه با یاد نگاهت زندگی می کردم


ولی همین را بدان که عشق داستان است


و من در این عشق بازیچه ای برای تو بیش نبودم


نفرین بر این عشق و نفرین به بودن...



:: بازدید از این مطلب : 159
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Shahin

 میروم شاید فراموشم کنی    با فراموشی هم آغوشم کنی

میرم از رفتنم شاد باش    از عذاب دیدنم هم شاد باش

بودنم را هیچکس باور نداشت     هیچ کس کاری به کار من نداشت

بنویسید بعد مرگم روی سنگ     با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

آن که خوابیده در این گور سرد    بودنش را هیچکس باور نکرد




:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Shahin


گاهی که دلم سراغ تو می گیرد

 

 

 

با دیدن جای خالیت می گیرد

 

کردی تو چنان که باورم گشته دلم

 

روزی ز هجوم بی کسی می میــرد

 



:: بازدید از این مطلب : 119
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Shahin

 


 

من ز بیداد تو هرگز نکنم ناله و درد

داد از آنکس که چنین چهره زیبا به تو داد


سوختم سوختم از هجر به فریادم رس

پیش از آن روز که از خانه ام آید فریاد


توبه کردم که دگر دل به کسی نسپارم

اگر از حلقه گیسوی تو گردد آزاد


غافلی در شب هجران تو چون می سوزم

آنچنان مست که پروانه ز من گیرد یاد



:: بازدید از این مطلب : 128
|
امتیاز مطلب : 203
|
تعداد امتیازدهندگان : 177
|
مجموع امتیاز : 177
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد